چهارده ماهگى ساناز خانم
امروز ساناز خانم ١٤ ماهش شده اما هنوز راه نمی ره فقط خودش بلند می شه می ایسته. چند روز پیش خاله فرزانه و عمو محمد اومدن خونمون برات یه اسب خریده بودند که یه سوارکار روش نشسته بود و یه آهنگ خیلی قشنگ هم می خونه خیلی خوشت امده بود و با خاله کلی بازی کردی دیگه مامان و بابا یادت رفته بود انگار نه انگار هر چی می گفتم ساناز ساناز ... اصلا به من نگاه هم نمی کردی دیروز هم عید غدیر بود و من تعطیل بودم اما صبح رفتیم آزمایشگاه بیمارستان پارس، آخه شب قبل ساناز خانوم بریدیم دکتر، دکتر برات آزمایش نوشته بود. عموت و سحر و زن عموت امدن خونمون آخه مامانت سیده و روز عید غدیر رو عید سیدا می گن. همش نشسته بودی توی بغل سحر و تک...
نویسنده :
زهره
13:25